غزل شمارهٔ ۵۵۱۴

نمی خوردم غم دنیا اگر دیندار می بودم
مآل خویش می دیدم اگر بیدار می بودم
گرفتم پرده از کار جهان، بی پرده گردیدم
چنین رسوا نمی گشتم اگر ستار می بودم
به روی نقطه دل باز می گردید اگر چشمم
به گرد خویشتن در طوف چون پرگار می بودم
زناهمواری خود می کشم از آسمان سختی
نمی خوردم ز سوهان زخم اگر هموار می بودم
تلاش عزت دنیا مرا افکند در خواری
عزیز هر دو عالم می شدم گر خوار می بودم
درین مدت که زیر سایه گردون بسر بردم
نهالی می شدم گر در ته دیوار می بودم
نمی شد کار من هرگز چنین نامنتظم صائب
اگر در نظم عالم اندکی در کار می بودم