غزل شمارهٔ ۲۳۱۲
خال موزون است هر جا بر رخ دلبر فتاد
هیچ جا بیجا نباشد هر که نیک اختر فتاد
زود می شد محو تبخال از لب چون لعل او
از کباب ما مگر اشکی بر این اخگر فتاد؟
نقش شیرین را چو محمل سر به صحرا داده ایم
شور ما صد پرده از فرهاد شیرین تر فتاد
چشم زخمی دامگاه عشق را در کار هست
چون قفس پهلوی ما سهل است اگر لاغر فتاد
می کشد آخر به خجلت کامجوییهای دهر
خار خار آرزو خواهد به پشت سر فتاد
با خیال روی گل از صحبت گل ساختیم
سیر باغ و بوستان ما به زیر پر فتاد
از حریم عشق ما را هیچکس بیرون نکرد
این سپند از شوخی خود دور از مجمر فتاد
مبتلای شش جهت را چاره جز تسلیم نیست
نقش بیکارست هر جا مهره در ششدر فتاد
هر که را راه سخن دادند نعمتها ازوست
طوطی ما تا دهن واکرد در شکر فتاد
پای خواب آلود ما از هر دو عالم درگذشت
بند نتواند شدن تیغی که خوش لنگر فتاد
صائب از حسن گلو سوز که می گویی سخن؟
کآتش از کلک جهانسوز تو در دفتر فتاد