غزل شمارهٔ ۷۴۳

مولوی / دیوان شمس / غزلیات

آن زمانی را که چشم از چشم او مخمور بود
چون رسیدش چشم بد کز چشم‌ها مستور بود
شادی شب‌های ما کز مشک و عنبر پرده داشت
شادی آن صبح‌ها کز یار پرکافور بود
از فراز عرش و کرسی بانگ تحسین می‌رسید
تا به پشت گاو و ماهی از رخش پرنور بود
هر طرف از حسن او بدلیلیی کاسد شده
ذره ذره همچو مجنون عاشق مشهور بود
دل به پیش روی او چون بایزید اندر مزید
جان در آویزان ز زلفش شیوه منصور بود
شمع عشق افروز را یک بار دیگر اندرآر
کوری آن کس که او از عشرت ما دور بود
ساقیی با رطل آمد مر مرا از کار برد
تا ز مستی من ندانستم که رشک حور بود
نقش شمس الدین تبریزیست جان جان عشق
کاین به دفترهای عشق اندر ازل مسطور بود
بررسی آماری غزل شمارهٔ ۷۴۳ - آن زمانی را که چشم از چشم او مخمور بود

بیشترین کلمات استفاده شده از لحاظ آماری کلمات جان، چشم، کز، عشق، ذره، شادی می باشند. مولوی از کلمه جان ۳ بار ، چشم ۳ بار ، کز ۳ بار ، عشق ۳ بار ، ذره ۲ بار ، شادی ۲ بار در غزل شمارهٔ ۷۴۳ - آن زمانی را که چشم از چشم او مخمور بود استفاده کرده است.

کلمه تکرار
جان 3
چشم 3
کز 3
عشق 3
ذره 2
شادی 2