غزل شمارهٔ ۱۲۹۵
عاشقانه بشنو و خوش پند ما را گوش کن
در خرابات فنا جام بلا را نوش کن
سرخوشانه پای کوبان از در خلوت در آ
دست دل با دلبر سرمست در آغوش کن
ذوق سرمستی اگر داری در آ در میکده
آتشی درخوردن و چون خم می خوش جوش کن
زاهدی گر گویدت از باده نوشی توبه کن
جرعه ای در کام جانش ریز گو خاموش کن
پادشاه عشق خوش در غارت ملک دلست
گر تو را عشقست جان ، دل فدای اوش کن
مطربا قولی بگو عشاق را خوشوقت ساز
ساقیا جامی بیار و عالمی مدهوش کن
نعمت الله این سخن از ذوق می گوید به تو
ذوق اگر داری بیا و عاشقانه گوش کن