غزل شمارهٔ ۱۳۹
باز آمدم با نقل و می سرمست از جام الست
باز آمدم با چنگ و نی سرمست از جام الست
باز آمدم طوفان کنم کونین را ویران کنم
میخانه را عمران کنم سرمست از جام الست
باز آمدم جولان کنم جولان درین میدان کنم
سرها چوکوغلطان کنم سرمست ازجام الست
بی باده مستیها کنم بیخویش هستیها کنم
در اوج پستیها کنم سرمست از جام الست
درپیش او رقصان شوم در کیش او قربان شوم
درخون خودغلطان شوم سرمست ازجام الست
خود را زخود غافل کنم نقش خودی زایل کنم
لوح سوی باطل کنم سرمست از جام الست
افسانها را طی کنم اسب خرد را پی کنم
تجدید عهد وی کنم سرمست از جام الست
دلرا فدای جان کنم جان در ره جانان کنم
این قطره را عمان کنم سرمست از جام الست
در بحر عشق بیکران چون فیض گردم بی نشان
خود را نه بینم در میان سرمست از جام الست