روز یکشنبه غره رمضان به رمله رسیدیم واز قیساریه تا رمله هشت فرسنگ بود و آن شهرستانی بزرگ است و باروی حصین از سنگ و گچ دارد بلند و قوی و دروازهای آهنین برنهاده، و از شهر تا لب دریا سه فرسنگ است، و آب ایشان از باران باشد و اندر هر سرای حوض های بزرگ است که چون پر آب باشد هرکه خواهد گیرد و نیز دور مسجد آن جا را سیصد گام اندر دویست گام مساحت است، بر پیش صفه نوشته بودند که پانزدهم محرم سنه خمس و عشرین و اربعمایه اینجا زلزله ای بود قوی و بسیار عمارات خراب کرد ام کس را از مردم خللی نرسید.
در این شهر رخام بسیار است و بیش تر سراها و خان های مردم مرخم است به تکلف و نقش ترکیب کرده و رخام را به اره میبرند که دندان ندارد و ریگ مکی در آن جا میکنند و اره میکشند بر طول عمودها نه برعرض چنانکه چوب از سنگلاخ الواح میسازند و انواع و الوان رخامها آن جا دیدم از ملمع و سبز و سرخ و سیاه و سفید و همه لونی، و آن جا نوعی زنجیر است که به از آن هیچ جا نباشد و از آن جا به همه اطراف بلاد میبرند، و این شهر رمله را به ولایت شام و مغرب فلسطین میگویند.
سیوم رمضان از رمله برفتیم به دیهی رسیدیم که خاتون میگفتند، و از آن جا به دیهی دیگر رفتیم که آن را قریة العنب میگفتند، در راه سداب فراوان دیدیم که خودروی بر کوه و صحرا رسته بود. در این دیه چشمه آب نیکو خوش دیدیم که از سنگ بیرون میآمد و آن جا آخرها ساخته بودند و عمارت کرده. و از آن جا برفتیم روی بر بالا کرده تصور بود که بر کوهی میرویم که چون بردیگر جانب فرو رویم شهر باشد. چون مقداری بالا رفتیم صحرای عظیم در پیش آمد، بعضی سنگلاخ و بعضی خاکناک. بر سر کوه شهر بیت المقدس نهاده است و از طرابلس که ساحل است تا بیت المقدس پنجاه و شش فرسنگ واز بلخ بیت المقدس هشتصد و هفتاد وشش فرسنگ است.