غزل شمارهٔ ۱۳۱
زلفش اندر جور تلقین میکند
رخ پیاده حسن فرزین میکند
در رکابش حسن خواهد رفت اگر
اسب حسن این است کو زین میکند
بر کمالش خط نقصان میکشد
هرکه اندر حسن تحسین میکند
با رخ و دندانش روز و شب فلک
پوستین ماه و پروین میکند
بر سر بازار عشقش در طواف
دل کنون دلالی دین میکند
با چنین تمکین نباشد کار خرد
گر فلک را هیچ تمکین میکند
هرچه دستش در تواند شد ز جور
بر من مهجور مسکین میکند
عیش تلخ من کند معلوم خلق
گرچه بازیهای شیرین میکند
با که خواهد کرد از گیتی وفا
کز جفا با انوری این میکند