غزل شمارهٔ ۶۹۱۵
ای حسن خط ز مصحف روی تو آیتی
از خوبی تو قصه یوسف حکایتی
درد کهن به پرسش رسمی نمی رود
کی می دهد تسلی عاشق عنایتی؟
پاس ادب عنان سخن را کشیده داشت
روزی که داشت درددل ما نهایتی
ما را زبان شکوه چو صائب نداده اند
می داشت کاش درد دل ما نهایتی