غزل شمارهٔ ۸۲۷
هر چه بینی به نور او بنگر
روی او را به او نکو بنگر
مجمع بیدلان اگر جوئی
زلف او گیر و مو به مو بنگر
صفت ما و ذات ما گم شد
صفت او و ذات او بنگر
نظری کن به آب دیدهٔ ما
قطره و بحر و موج و جو بنگر
می خمخانه را خوشی می نوش
جام می بین و هم سبو بنگر
روی خود را در آینه بنما
جان و جانانه روبرو بنگر
نعمت الله به ذوق می بینی
دیگران را به گفتگو بنگر