غزل شمارهٔ ۵۰۰۰
بپوش چشم ز عیب کسان، هنربین باش
بساز با خس و خار و همیشه گلچین باش
ز سنگ خاره دم تیغ زود برگردد
درین قلمرو آفت چو کوه سنگین باش
به خون ز نعمت الوان دهر قانع شو
گرانبها و گرامی چو نافه چین باش
به یک نظر نتوان دید خلق و خالق را
بپوش دیده خودبینی و خدابین باش
درآ به حلقه روشندلان عالم خاک
ز سنگ تفرقه ایمن چو عقد پروین باش
شکسته پایی برق است سبزه ته سنگ
به بال سعی گریزان ز خواب سنگین باش
نخست از نفس پاک مشک کن خون را
دگر چو نافه چین در لباس پشمین باش
بهشت نقد اگر صائب آرزو داری
برو زخاک نشینان شهر قزوین باش