شمارهٔ ۶۸ - به یادگار در دفتر یکی از دوستان نوشته شد
چه یادگار نوبسم من اندرین دفتر
                        که ازکدورت دل خامه را قرار نماند
                        بدین خوشیم که از خوب و زشت کار جهان
                        به روزگار جز این چند یادگار نماند
                        یکی سوار درآمد به دشت و شوخی کرد
                        ولی دریغ که جزگرد از آن سوار نماند
                        تو ای رفیق که خواندی خط بهار امروز
                        بمان به کام دل خویش اگر بهار نماند