غزل شمارهٔ ۱۸۸

دل از خوبان دیگر برگرفتم
ز دل نو باز عشقی درگرفتم
ندانستم که اصل عاشقی چیست
چو دانستم رهی دیگر گرفتم
فکندم دفتر و جستم ز طامات
خراباتی شدم ساغر گرفتم
عتاب دوستان یکسو گرفتم
کتاب عاشقی را برگرفتم
ز بهر عشق تو در بت‌پرستی
طریق مانی و آزر گرفتم