غزل شمارهٔ ۵۷۹۴

چون زلف دست بر کمر یار یافتم
سر رشته نزاکت ز نار یافتم
چون شبنم به چهره گل جای می دهند
این منزلت ز دیده بیدار یافتم
آخر چو شبنم از اثر صاف طینتی
در پیشگاه خاطر گل بار یافتم
آن دولتی که بال هما صفحه ای ازوست
در زیر چتر سایه دیوار یافتم
میراب زندگی ز حیات ابد نیافت
فیضی که من ز چشم گهربار یافتم
طاق پل مجاز، اساس حقیقت است
من ساق عرش را ز سر دار یافتم
از عشق ره به مرتبه حسن برده ام
آب گهر ز رنگ خریدار یافتم
تا چشم همچو غنچه گشودم ز یکدگر
خود را چو خار بر سر دیوار یافتم