غزل شمارهٔ ۴۷۴۶
ای بیجگر از تلخی عالم گله بگذار
این می به حریفان تنک حوصله بگذار
درچشمه سوزن نبود راه گره را
از سر بگذر، پای درین سلسله بگذار
درقافله ما جرس هرزه درا نیست
دستی زخموشی به دهان گله بگذار
شاید سری ازمنزل مقصود برآری
چون گرد سری درپی هر قافله بگذار
دلجویی دشمن در توفیق گشاید
جای سخن خصم به هر مسئله بگذار
از خوشه دو سر خواستن از بی بصریهاست
تحسین بجا هست، حدیث صله بگذار
صائب مکن اظهار تهیدستی خود را
سر پوش به خزان تهی حوصله بگذار