غزل شمارهٔ ۳۹۵۷
ترا اگر به نیاز احتیاج خواهد بود
نیازمندی ما را رواج خواهد بود
به دردمندی من عاشقی نخواهی یافت
ترا به عاشق اگر احتیاج خواهد بود
لب عقیق تو گراین چنین شود شاداب
هزارتشنه جگر را علاج خواهد بود
کلاه گوشه عجزی که بشکنی اینجا
چوسربرآوردی از خاک تاج خواهد بود
اگر به آب تو آمیخته است منت خشک
به کام تشنه لبان چون زجاج خواهد بود
شدم خراب که ایمن شوم ندانستم
که گنج بهر خراج احتیاج خواهد بود
درین جهان چو ندارد رواج این زر قلب
در آن جهان چه سخن را رواج خواهد بود
ز رنگ وبوی جهان صاف کن چو شبنم دل
که سنگ راه تواین امتزاج خواهد بود
ز زال دهر چومردان کناره کن صائب
اگر به حور ترا ازدواج خواهدبود