غزل شمارهٔ ۱۶۵۲
ز عقل و هوش به تنگ آمدم ایاغ کجاست؟
در آتشم ز پر و بال خود، چراغ کجاست؟
گرفته هوش گریبان من، پیاله چه شد؟
خرد به فرق سرم پافشرده، داغ کجاست؟
ز ابر روغن بادام اگر به خاک چکد
دماغ سوخته را ذوق سیر باغ کجاست
خضر پیاله کشان را به آب می راند
ز شیشه پرس که سر چشمه ایاغ کجاست
مجو ز آتش، صائب قرارگاه سپند
به روی خاک بگو گوشه فراغ کجاست