غزل شمارهٔ ۷۲۳
در سراپردهٔ دل خانه خدا را طلبید
این چنین خانه خدا بهر خدا را طلبید
در خرابات فنا ساغر می نوش کنید
آنگه از ساقی ما جام بنا را طلبید
گر بیابید عطایی همه آن را جویند
ور بلائی برسد جمله بلا را طلبید
می ببخشید به رندان و مجوئید بها
کار خیر است درین کار دعا را طلبید
درد دل را به حکایت نتوان یافت دوا
دُرد دردش به کف آرید و دوا را طلبید
در نظر دیدهٔ ما بحر محیطی دارد
هر چه خواهید بیابید چو ما را طلبید
نعمت الله اگر می طلبید ای یاران
در خرابات در آئید و خدا را طلبید