غزل شمارهٔ ۱۰۰
اگر شکسته دلانت هزار جان دارند
به خدمت تو کمر بسته بر میان دارند
شدند حلقه به گوش تو را چو حلقه به گوش
چه خوش دلند که مثل تو دلستان دارند
کسان که وصل تو یک دم به نقد یافتهاند
از ین طلب طرب و عیش جاودان دارند
چو بگذری به تعجب تو ماهروی به راه
چو ماه ماهرخان دست بر دهان دارند
خرد از آن ز ره زلف تو پناه گرفت
که چشم و ابروی تو تیر در کمان دارند
مجاهدان رهت تا عنایت تو بود
چه بیم و باک به عالم ازین و آن دارند؟
ز آب دیده و تاب دل است غمازی
وگرنه راز تو بیچارگان نهان دارند
غلام غمزهٔ بیمارتم که از هوسش
چه تندرستان خود را ناتوان دارند؟
اگر کسی به شکایت بود ز دلبر خویش
ز تو عراقی و دل شکر بیکران دارند