غزل شمارهٔ ۱۴۵۶
در ره عشق که در هر قدمش صد خطرست
دیده آبله را هر مژه از نیشترست
همچو خورشید به یک چشم ببین عالم را
که سرافراز شدن در گرو این نظرست
تشنه باز آمدن از چشمه حیوان سهل است
از قدح با لب مخمور گذشتن هنرست
رحم بر بال وپر خویش کن ای مرغ حرم
نامه حسرت ما خونی صد بال و پرست
چون صدف کاسه دریوزه به نیسان نبریم
جگر تفته ما تشنه آب گهرست