غزل شمارهٔ ۲۲۷۱
تا چند آه سرد کشی ز آرزوی گنج؟
تا کی به گرد مار بگردی به بوی گنج؟
صد بار تا ز پوست نیای برون چو مار
چشم تو بی حجاب نیفتد به روی گنج
هر کس که راه رفت به منزل نمی رسد
بس راهرو که خاک شد از آرزوی گنج
نتوان به قیل و قال ز ارباب حال شد
منعم نمی شود کسی از گفتگوی گنج
لوح طلسم گنج خدایند انبیا
بی لوح زینهار مکن جستجوی گنج
قالب تهی زدیدن ویرانه کرده ای
ای وای اگر نگاه تو افتد به روی گنج
هر چند وصل گنج به کوشش نبسته است
تا ممکن است پا مکش از جستجوی گنج
در کام اژدها نروی تا هزار بار
صائب گل مراد نچینی ز روی گنج