غزل شمارهٔ ۶۸۵۰

دل مرا به نگاهی ز من برآوردی
سخن نکرده مرا از سخن برآوردی
به روی گرم، دو صد شمع پای در گل را
نفس گداخته از انجمن برآوردی
چه سروها و چه شمشادها موزون را
به یک نسیم خرام از چمن برآوردی
به یک اشاره شهیدان غرقه در خون را
چو آفتاب ز صبح کفن برآوردی
ز میوه های بهشتی، هزار زاهد را
به جلوه دادن سیب ذقن برآوردی
به بوی زلف معنبر، غزال مشکین را
چو نافه موی کشان از ختن برآوردی
دل رمیده چه باشد، که ماه کنعان را
به شیوه های غریب از وطن برآوردی
گرفت شعله حسن تو رنگ نیلوفر
بنفشه تا ز گل و یاسمن برآوردی
به آب و رنگ عقیق تو چشم بد مرساد!
که خون ز چشم سهیل یمن برآوردی
عنان به خامه آتش زبان مده صائب
که دود از دل اهل سخن برآوردی