غزل شمارهٔ ۵۴۶
بهوای تو میشویم هلاک
وز برای تو میشویم هلاک
بر سر آتش تو میسوزیم
در هوای تو میشویم هلاک
میدهیم از پی رضای تو جان
در رضای تو میشویم هلاک
گر پسندی که ما هلاک شویم
برضای تو میشویم هلاک
هر چه هستیم سخرهٔ قدریم
وز قضای تو میشویم هلاک
ای ردای تو کبریا تو کبیر
در ردای تو میشویم هلاک
در سرای وجود غیر تو نیست
در سرای تو میشویم هلاک
ما همه فانئیم و تو باقی
در سرای تو میشویم هلاک
لمن الملک واحد القهار
زین نداری تو میشویم هلاک
دل ما گرچه تنک و تاریکست
در فضای تو میشویم هلاک
همه جانها بدرگهت سپریم
در فنای تو میشویم هلاک
فیض چون نیستی سزای نجات
بسزای تو میشویم هلاک