غزل شمارهٔ ۱۹۳۱
چشم اثر به گریه مستانه من است
خط نجات بر لب پیمانه من است
چین شکست نیست بر ابروی عهد من
معموره وفا دل ویرانه من است
هرگز ملایمت به نگهبان نمی کنم
فانوس داغ جرأت پروانه من است
با پاکدامنان نظری هست حسن را
تا آفتاب سرزده، در خانه من است
سیل سبک عنان که ز عالم گذشته است
صائب خراب گوشه ویرانه من است