غزل شمارهٔ ۲۲۹
نور او در جمله اشیاء ظاهر است
ظاهرش بنگر که بر ما ظاهر است
روشنست آئینهٔ عالم تمام
در همه اسما مسما ظاهر است
نور روی اوست ما را در نظر
نور آن منظور زیبا ظاهر است
باطنت از چشم نابینا ولی
ظاهرا بر چشم بینا ظاهر است
در خیال دی و فردا مانده ای
از همه فرد آنکه فردا ظاهر است
ما ز دریائیم و دریا عین ما
عین ما در عین دریا ظاهر است
نعمة الله ظاهر و باطن بود
باطنش پنهان و پیدا ظاهر است