غزل شمارهٔ ۲۷۴۰

عارفان را نکهت سیب ذقن جان می دهد
طفل مشرب جان برای نار پستان می دهد
با سبکروحان به نقد دل گرانی چون کنم؟
شمع در راه نسیم صبحدم جان می دهد
سر به دنبال جنون عشق نه، کاین باد دست
وسعت خاطر بیابان در بیابان می دهد
دل ز فکر پوچ خواهد باخت خود را چون حباب
کشتی ما را سبکباری به طوفان می دهد
پیش دریا آبروی خود چرا ریزد صد؟
قطره ای دارد گدایی، ابر نیسان می دهد
سهل باشد بند کردن ناخنی بر بیستون
پیش برق تیشه من کوه میدان می دهد