قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸۱
تا کی از آرزوی جاه و خطر
به در شاه و زی امیر شوی؟
دشمن من شدی بدانکه چو من
حاضر آیم تو می حسیر شوی
جهد آموختن بباید کرد
گرت باید که بینظیر شوی
که نمیرند جمله باخطران
تا تو، ای بیخطر، خطیر شوی