غزل شمارهٔ ۲۲۴

خواجه گر چه بود عمری بت پرست
حق تجلی کرد و از باطل برست
نعمت الله شاهدی دارد که او
چون خلیل الله همه بتها شکست
لب نهاده بر لب جامم مدام
ذره و خورشید جان مات ویست
هرچه می بیند همه محبوب اوست
دوست می دارد از آن رو هر چه هست
مظهر و مُظهر به نزد ما یکی است
صورت و معنی نگر عالی و پست
تو بیا مطلق پرست ای یار ما
گر مقید می پرستد بت پرست
نکته ای بر گفتهٔ سید مگیر
زانکه عاقل نکته کی گیرد به مست