غزل شمارهٔ ۴۳۳۰
چشمی که مقید به نظر باز نگردد
چون دیده آیینه سخنساز نگردد
آغاز ترا رتبه انجام کمال است
انجام تو چون بهتر از آغاز نگردد
من حرف ز عشاق زنم او ز مخالف
طنبور من و عقل به هم ساز نگردد
هر کس شنود نغمه داودی زنجیر
پروانه هر شعله آواز نگردد
ای وای اگر طایر رم کرده جان را
خالش گره رشته پروانه نگردد
هرگز ز کمانخانه ابروی مکافات
تیری نگشایم که به من باز نگردد
هرگز نچکد از الف خامه صائب
یک نقطه که خال لب اعجاز نگردد