غزل شمارهٔ ۴۳۸۱
دل سخت چو گردید نصیحت نپذیرد
سنگ از قدم راهروان نقش نگیرد
فریاد که جز عکس مراد آینه ما
از ساده دلی صورت دیگر نپذیرد
سوزددل عشاق فزون شعله آواز
در سوخته آتش نتواند که نگیرد
از آب شود آتش یاقوت فروزان
از مهر دل هر که شود زنده نمیرد
رنگین مکن از باده لعلی رخ محجوب
کاین آینه از آب گهر زنگ پذیرد
برسنگ زند گوهر بی قیمت خود را
هرکس که ازین سنگدلان گوشه نگیرد
حیران جمال تو چو آیینه تصویر
گر آب شود صورت دیگر نپذیرد
در دعوی تجرید مریدی که تمام است
همت گه درمانگی از پیر نگیرد
هر جا که شود خامه صائب گهرافشان
دریا ز صدف گوش محال است نگیرد