غزل شمارهٔ ۷۹
نیستم غمگین که خالی چون کدویم میکنند
کز می گلرنگ، صاحب آبرویم میکنند
گرچه میسازم جهانی را ز صهبا تر دماغ
هر کجا سنگی است در کار سبویم میکنند
گر چه بیقدرم، ولی از دیده چون غایب شوم
همچو ماه عید مردم جستجویم میکنند
میکننداز من توقع صد دعای مستجاب
مشت آبی گر کرم بهر وضویم میکنند
کار سوزن میکند با سینهٔ صد چاک من
رشتهٔ مریم اگر صرف رفویم میکنند
از ره تسلیم، چون شکر گوارا میکنم
زهر اگر صائب حریفان در گلویم میکنند