غزل شمارهٔ ۴۸
ای لال زوصف تو زبانها
کوته زثنای تو بیانها
با آنکه تو در میان جانی
جویای تو ایم در کرانها
هر گوشه فکنده نیر فکرت
زهر کرده بهر کمان کمانها
گاهی ببتی شویم مفتون
جوئیم جمالت از نشانها
گاهی از چشم و گاه ابرو
گاهی از لب گهی دهانها
گاهی از لطف و گاه از قهر
گاهی پیدا گهی نهانها
گه سیر کنیم در خط و خال
جوئیم ترا در آن میان ها
گاه از سخنان توی برتوی
گاهی زکتاب و گه بیان ها
القصه بهر طریق یوئیم
با بال دل و پر روانها
گیریم سراغت از که و مه
گاه از پیران گه از جوانها
ما را با تو سری و سرّیست
پنهان زتن و دل و روانها
سودای تو هر کر است چون فیض
دارد بس سود در زیانها