غزل شمارهٔ ۶۵۱
از شراب عشق مستی میکنم
با خیالی بتپرستی میکنم
پیش چشمی و لبی هر دم غزل
میسرایم شور و مستی میکنم
از شراب نرگس مستانهٔ
بیخودی و می پرستی میکنم
چون شدم بیمار چشمی کی دگر
یاد روزی تندرستی میکنم
چون ندارم بر وصال دوست پای
چارها از تنگدستی میکنم
از تغافلهای او خون میخورم
وز بلندیهاش پستی میکنم
فیض از خود لاف هستی کی زنم
هستیم چون اوست هستی میکنم
میشوم عالی چو پستم میکند
هستی از بالای پستی میکنم