غزل شمارهٔ ۴۳
ای فدای عشق تو ایمان ما
وی هلاک عفو تو عصیان ما
گر کنی ایمان ما را تربیت
عشق گردد عاقبت ایمان ما
زآتش خوف تو آب دیدها
زآب حلمت آتش طغیان ما
ای بما آثار صنع تو بدید
وی تو پنهان در درون جان ما
ای تو هم آغاز و هم انجام خلق
وی تو هم پیدا و هم پنهان ما
گوشها را سمع و چشمانرا بصر
در دل و در جان ما ایمان ما
ای جمالت کعبهٔ ارباب شوق
وی کمالت قبلهٔ نقصان ما
عاجزیم از شکر نعمتهای تو
عجز ما بین بگذر از کفران ما
ای بدی از ما و نیکوئی زتو
آن خود کن پرده پوش آن ما
فیض را از فیض خود سیراب کن
ای بهشت و کوثر و رضوان ما