غزل شمارهٔ ۳۱۸
مردم شهرم به میخوردن ملامت میکنند
ساقیا، می ده، بهل، کایشان قیامت میکنند
روی در محراب و دل پیش تو دارند، ای پسر
پیشوایانی که مردم را امامت میکنند
هر مقامی را بگردیدند سیاحان، کنون
بر سر کوی تو آهنگ اقامت میکنند
بر در مسجد گذاری کن، که پیش قامتت
در نماز آیند آنهایی که قامت میکنند
صوفیان کز حلقهٔ زلفت بجستند، این زمان
دادهاند انصاف و ترتیب غرامت میکنند
باغبانان خدمت سرو و گل اندر بوستان
سال و مه بر یاد آن رخسار و قامت میکنند
هم بزیر لب به دشنامی جوابی میفرست
عاشقانی را که زیر لب سلامت میکنند
مردم چشمت به نشترهای مژگان چو تیر
سینهٔ ما را چرا چندین حجامت میکنند
اوحدی را از جهان چشم سلامت بود، لیک
خال و زلفت خاک در چشم سلامت میکنند