شمارهٔ ۴۵۳ - روزی بدمستی کرده بود در عذر آن گوید
خداوند که داند خواست عذر لطف دوشینت
چه سازم وز که خواهم یارب امروز اندرین یاری
ندارد بنده استحقاق این چندین خداوندی
ولیکن تو خداوندا خداوندی آن داری
به مستی خارجیها کردهام چندان که از خجلت
نمییارم که عذری خواهم امروزت به هشیاری
اگرچه دم نمییارم زدن لیکن چنانک آید
به شوخی میبرم در پیش تو لنگی به رهواری
به چیزی دیگر این تشریف را تشبیه نتوان کرد
حدیث مصطفی میدان و بو ایوب انصاری