غزل شمارهٔ ۳۱۶
خوبرویان جفا پیشه وفا نیز کنند
به کسان درد فرستند و دوا نیز کنند
پادشاهان ولایت چو به نخجیر روند
صید را گر چه بگیرند رها نیز کنند
نظری کن به من، ای دوست، که ارباب کرم
به ضعیفان نظر از بهر خدا نیز کنند
بوسهای زان دهن تنگ بده، یا بفروش
کین متاعیست که بخشند و بها نیز کنند
عاشقان را زبر خویش مران، تا بر تو
زر و سر هر دو ببازند و دعا نیز کنند
گر کند میل به خوبان دل من، عیب مکن
کین گناهیست که در شهر شما نیز کنند
بر زبان گر برود یاد منت باکی نیست
پادشاهان به غلط یاد گدا نیز کنند
توختایی بچهای، در تو خطا نیست عجب
کانچه بر راه صوابند خطا نیز کنند
اوحدی، گر نکند یار ز ما یاد، مرنج
ما که باشیم که اندیشهٔ ما نیز کنند؟