غزل شمارهٔ ۸۹۳
ملک اگر خواهد کسی گو هان بگیر
ملک خواهی دامن سلطان بگیر
دل به دل برده که آن دلبر خوشست
جان رها کن خدمت جانان بگیر
جام در دور است و آن در بزم ماست
می اگر نوشی بیا و آن بگیر
خلق خواهی بر سر بازار شو
گنج جوئی گوشهٔ ویران بگیر
ترک این دنیی و این عقبی بکن
خود رها کن خدمت یزدان بگیر
بنده ای در حضرت سلطان در آ
پادشاهی ملک جاویدان بگیر
همچو سید در خرابات مغان
دست بگشا دامن مستان بگیر