غزل شمارهٔ ۱۵۵۷
گل اگر پرده نشین است چه جای گله است؟
خار این بادیه در پرده صد آبله است
هر که گردید سبکروح، نماند به زمین
بوی گل را نفس باد صبا راحله است
رشته جان سراسیمه مشتاقان است
هر طرف موج سرایی که درین مرحله است
نیست در باده کمی میکده عرفان را
این قدر هست که منصور تنک حوصله است
می دهد هر جرس از آبله پر خون یاد
چشم خونبار که یارب پی این قافله است؟
محنت روی زمین با دل من دارد کار
خار صد بادیه را چشم بر این آبله است
نفس آگاه دلان عاجز شیطان نشود
سگ کم از شیر نباشد چو شبان با گله است
چون نباشد به سر زلف سخن سوگندش؟
صائب از حلقه به گوشان همین سلسله است