غزل شمارهٔ ۱۶۲

خلل به دولت خان جهانستان مرساد
به آن بهار ظفر آفت خزان مرساد
اگر ز جیب زمین فتنه‌ای برآرد سر
به آن بلند به رکاب سبک عنان مرساد
وگر ز ذیل فلک آفتی فرو ریزد
به آن مه افسر بهرام پاسبان مرساد
جهان اگر به مثل کام اژدها گردد
به آن وجود مبارک گزند آن مرساد
به این و آن چو رسد مژده‌های اهل زمین
نوید نصرت او جز ز آسمان مرساد
به دامنش که زمین روب اوست بال ملک
غباری از فتن آخر الزمان مرساد
ز راه دور عدم هر که بی‌محبت او
فتد به راه به دروازه جهان مرساد
چو محتشم کند از دل دعای دولت خان
به غیر بانگ اجابت بگوش جان مرساد