غزل شمارهٔ ۸۴۴
به دوش توکل منه بار خود را
ولی نعمت خویش کن کار خود را
گره زن به سر رشته طول امل را
بدل کن به تسبیح زنار خود را
مگیر از لب خویش مهر خموشی
مکن رخنه دیوار گلزار خود را
مکن سر گرانی به ارباب حاجت
مکن بار افتادگان بار خود را
حساب خود اینجا کن، آسوده دل شو
میفکن به روز جزا کار خود را
نگردد خجل از محک سیم خالص
مصفا کن از رزق، کردار خود را
تواضع بود پشتبان قصر تن را
به پستی نگه دار دیوار خود را
به درویش ده توشه آن جهان را
به منزل ببر بی تعب خود را
ز دندان ترا داده اند آسیایی
که سازی ملایم تو گفتار خود را
تو آن روز صائب ز ارباب حالی
که سازی چو گفتار، کردار خود را