سایهٔ سرو بلندت از سر من کم مباد
کو خلاصم از غم شبهای هجران کرده است
مهر گو هرگز متاب از روزن ویرانه‌ام
دردی میخانه‌ام خورشید رخشان کرده است

۷
۹