فصل

و آن‌چه گفتم که: «اغراضی که به نفس بازمی‌گشت از دل ستردم»، مراد آن بود که اندر هر کاری که غرض نفسانی اندرآید برکت از آن کار برخیزد، و دل از طریق مستقیم به محل اعوجاج و مشغولی اندر افتد، و آن از دو بیرون نباشد: یا غرضش برآید و یا برنیاید. اگر غرضش برآید، هلاک وی اندر آن بود، و در دوزخ را کلید به‌جز حصول مراد نفس نیست و اگر غرض برنیاید، باری وی بیشتر آن از دل بسترده باشد که نجات وی اندر آن بود و کلید در بهشت را به‌جز منع نفس از اغراض وی نیست؛ چنان‌که خداوند تعالی گفت: «ونَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی فانَّ الجنّةَ هِیَ المأوی (۴۰و ۴۱/النازعات).» و اغراض نفسانی اندر امور آن بود که بنده اندر کاری که میْکند به‌جز خشنودی خدای تعالی باشد و نجات نفس خود از عقوبت، طلب نکند ودر جمله رعونات نفس را حدی پیدا نباشد و تعبیههای وی اندر آن ظاهر نبود؛ و اندر این کتاب، به جایگاه خود، بابی اندر این معنی بیاید. ان شاءاللّه، تعالی.