غزل شمارهٔ ۳۱۶
یاد جانان میان جان من است
عشق او عمر جاودان من است
نفس روح بخش من دریاب
که دم عیسوی از آن من است
هفت دریا به نزد اهل نظر
موجی از بحر بیکران من است
اهل بیت رسول اگر جوئی
از منش جو که خاندان من است
مجلس پر ز نعمت جنت
بزم رندان نزول خوان من است
یک زمانی به حال ما پرداز
خوش زمانی ، که این زمان من است
هر که خواهد نشان آل از من
نعمت الله من نشان من است