شمارهٔ ۵۳۵
چون گل پی رنگینی دستار نباشم
چون آب روان تشنه رفتار نباشم
اشکم که به هر تنگ نظر گرم نجوشم
آهم که به هر سردنفس یار نباشم
ناقوس غریبانه به فریاد درآید
آن روز که در حلقه زنار نباشم
زین شهر چرا روی به صحرا نگذارم؟
دیوانه شدم، چند گرفتار نباشم؟