غزل شمارهٔ ۴۶۸

قاصرات الطرف فی حجب الخیام
حال ترکانست گویی والسلام
عکس کین و مهر ایشان کفر و دین
رنگ روی و زلف ایشان صبح و شام
هم به معنی زهره را نایب مناب
هم به صورت ماه را قایم مقام
همچو دولت، گاه دشمن، گاه دوست
همچو گردون، گاه تند و گاه رام
بر ثوابت جزع ایشان را ستم
از کواکب اسب ایشان را ستام
کوچ ایشان رحلت صیف و شتا
خوی ایشان جنبش شمس و غمام
روز نرمی همچو سوسن خوش نسیم
وقت تندی همچو توسن بد لگام
تنگ چشمانند، لیکن دوربین
خوبرویانند، لیکن خویش کام
صحن لشکر گاهشان چرخ و نجوم
هیات خرگاهشان رکن و مقام
روی ایشان در کله خورشید و ماه
چشم ایشان در قبا ماهی و دام
رونق بعظاق رنگ آمیز شان
جلوهٔ طاوس را ماند مدام
میل ترکان کن، که یابی برقرار
نزد ترکان رو، که بینی بر دوام
ساقیان بربری از پیش و پس
بادهای کوثری از کاس و جام
دلبران کاسه گیر بوسه ده
دلبران عشقبار نیک نام
گر مرادی هست اینست، ای پسر
ور بهشتی هست اینست،ای غلام
اوحدی را با چنین قوم اوفتاد
راه سلطانیه و دارالسلام