غزل شمارهٔ ۳۸۸۷
مرا شکستگی پا به آن جناب رساند
فتادگی سر شبنم به آفتاب رساند
ندوختم نظر از آفتاب عارض او
اگر چه خانه چشم مرا به آب رساند
همان که شست ز خاط جواب نامه من
هزاره نامه ننوشته را جواب رساند
زهر که گرد برآورد آن سبک جولان
ز راه لطف به پابوس آن رکاب رساند
زگریه قطع نظر چون کنم در این گلشن
که چشم تر سرشبنم به آفتاب رساند