غزل شمارهٔ ۷۷
در مجلس اگر او نظری با دگری داشت
دانند حریفان که در آن هم نظری داشت
هر لاله که با داغ دل از خاک بر آمد
دیدم که ز سودای تو پرخون جگری داشت
امروز سر زلف تو آشفته چرا بود؟
گویا ز پریشانی دلها خبری داشت
فریاد که رفت از سرم آن سرو که عمری
من خاک رهش بودم و بر من گذری داشت
با جام و قدح عزم چمن کرد چو نرگس
هر کس که درین روز سیم و زری داشت
زین مرحله آهنگ عدم کرد هلالی
مانند غریبی که هوای سفری داشت