حکایت شمارهٔ ۱۰

سعدی / گلستان / باب سوم در فضیلت قناعت

یکی از علما خورنده بسیار داشت و کفاف اندک یکی را از بزرگان که در او معتقد بود بگفت روی از توقع او درهم کشید و تعرّض سؤال از اهل ادب در نظرش قبیح آمد
به حاجتی که روی تازه روی و خندان رو
فرو نبندد کار گشاده پیشانی
بِئس المطاعِمُ حینَ الذُلِّ تَکسِبُها
القِدرُ مُنْتَصَبٌ وَ القَدرُ مَخفوضٌ
خواست