غزل شمارهٔ ۱۰۳۲
داستان شوق را تحریر کردن مشکل است
بحر را از موج در زنجیر کردن مشکل است
بند پیش سیل بی زنهار نتواند گرفت
بی قرار شوق را زنجیر کردن مشکل است
با تهی چشمان چه سازد نعمت روی زمین؟
چشم روزن را ز پرتو سیر کردن مشکل است
می توان ز افسانه کردن چشم آهو را به خواب
چشم عیار ترا تسخیر کردن مشکل است
دستگیری نیست پیری را به جز افتادگی
این کهن دیوار را تعمیر کردن مشکل است
خواب زاهد تلخ گردیده است از یاد بهشت
کودکان را ترک جوی شیر کردن مشکل است
گفتگوی اهل غفلت قابل تأویل نیست
خواب پای خفته را تعبیر کردن مشکل است
معنی پیچیده می پیچد زبان تقریر را
آیه آن زلف را تفسیر کردن مشکل است
هست زیر آسمان امنیت خاطر محال
خواب راحت را دهان شیر کردن مشکل است
با صف مژگان نظربازی نه کار هر کس است
دیده را آماجگاه تیر کردن مشکل است
خط غباری نیست کز وی دل توان برداشتن
چاره این خاک دامنگیر کردن مشکل است
تشنگی نتوان به شبنم بردن از ریگ روان
دیده نادیدگان را سیر کردن مشکل است
با خیال خشک تا کی سر به یک بالین نهم؟
دست در آغوش با تصویر کردن مشکل است
نیست جز تسلیم صائب هیچ درمان عشق را
پنجه در سر پنجه تقدیر کردن مشکل است