غزل شمارهٔ ۳۷۴۹
چه باک دانه خال از گزند می دارد؟
ز چشم زخم چه پروا سپند می دارد؟
اگر ز ناله من آن طبیب خوشدل نیست
چرا همیشه مرا دردمند می دارد؟
به گرد آهوی وحشی نمی رسد فریاد
دل رمیده چه پروای پند می دارد؟
فتاده است چو بادام هرکه چرب زبان
همیشه بستر و بالین ز قند می دارد
ملال خاطر هرکس به قدر همت اوست
که چین به قدر بلندی کمند می دارد
هلاک نرگس جادوی او شوم صائب
که زنده ام به نگاه کشند می دارد